به شهیدان مفقودالاثر
به خون نشسته شفق از به خون نشستنتان
پرنده در عجب از این ز تن گسستنتان
نداشت چینىتان لحظهاى سکون و قرار
پیام خویش رساندید با شکستنتان
شما به قصد اقامت نرفتهاید به خاک
چرا که لاله دمد از دوباره رستنتان
هزار نکته بفهمید از استوارىتان
چو دید صخره، بدین گونه عهد بستنتان
به قاب دیده و دل : عکس جان و یاد شما
اگر چه مانده به نیزار و خاک و خس تنتان
چراغ قرمز «ننگ» و چراغ سبز «جنون»
دو راه «ماندن» و «از خویش دست شستنتان»
کدام راه شماست ؟! آى راهیان خطر!
مباد لایق موج شما نشستنتان
خبر رسید پلاکى به شهر رجعت کرد
اگر چه بعد شهادت ندید کس تنتان
نویسنده روایت شهید حسن... در سه شنبه 90/5/4 |
نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...